یک سال آخر به خاطر مردم بازی کردم
در مورد خداحافظی من زیاد صحبت میشود. من واقعاً دوست داشتم پارسال خداحافظی کنم چون احساس میکردم خسته شدهام و نیاز به استراحت دارم. میخواستم یک مدل دیگر با فوتبال زندگی کنم. البته هواداران خواستند من برگردم و یک سال آخر را به خاطر آنها بازی کردم. اگر تمرین نمیکردم و ناآماده بودم، مردم گلهمند میشدند. در آن مقطع در بازی با مس کرمان احساس کردم باید بروم و رفتم.
مجسمههای مادرم را شکستیم
دوست دارم 2 برابر زمان بازیگریام در مربیگری موفقیت کسب کنم. از بچگی همیشه همینطور بودم. یادم هست مادرمان به من و فرزاد میگفت بروید تو اتاق درس بخوانید اما میرفتیم و با جوراب توپ درست میکردیم و فوتبال بازی میکردیم. من عاشق مجید نامجومطلق بودم و به خاطر او پیراهن شماره 7 را پوشیدم. فرزاد هم عاشق شاهین بیانی بود. خلاصه با هم تک به تک بازی میکردیم و من در حین بازی گزارش هم میکردم. یادش بهخیر کلی مجسمههایی که مادرم خودش آنها را درست میکرد را میشکستیم. مادرم خودش کلاس میرفت و مجسمه درست میکرد.
نمیدانم چرا بدنسازی همه در ایران یکسان است
من همه چیزم را از استقلال دارم و میخواهم با دست پر به این تیم برگردم. هدفم ساخت بهترین تیم تاریخ استقلال است. تمرینات اسپانیا و بارسا را خیلی دوست دارم و میخواهم با تجربیات خوب و ارزشمند برگردم. دوست دارم همه چیز را یاد بگیرم و بعد مربیگری کنم. برونو متسو یک بدنساز داشت که با او کار میکرد. من 6 ماهی که در قطر بودم، روزی 4، 5 ساعت از این بدنساز کار یاد میگرفتم. نمیدانم چرا در استقلال و تیمهای ایرانی تمرینات بدنسازی برای همه بازیکنان یکسان است. مثلاً بدنسازی من و سیاوش اکبرپور یکی بود! ناگهان میدیدم سیاوش 30 کیلومتر از من جلوتر است و سعی میکردم به او برسم که بدنم آسیب میدید.
میخواهم بهترین تیم تاریخ استقلال را بسازم
یک روز گفتم من دیگه نامجومطلق نیستم و عاشق پیر لیتبارسکی هستم چون دوست داشتم بالاتر از خودم باشم و پیشرفت کنم. الان هم در مربیگری همین برنامه را دارم و میخواهم روزی بهترین تیم تاریخ استقلال را بسازم. من همیشه دوست دارم بالا را ببینم. البته خدا هم خیلی کمکم کرده و دعای پدر و مادر نقش بسیاری در موفقیتهایم داشته، من کلاسهای مربیگری را خیلی خوب دنبال میکنم و در اسپانیا و پرتغال به کلاس میروم.
توصیههای بوسکامپ
قبل از رفتن به دبی اصلاً دست به دمبل نمیزدم و بدنسازی نمیکردم اما حالا هر روز بدنسازی میکنم و وزنه میزنم. یادم هست یوهان بوسکامپ میگفت چند چیز فوتبالیست را از فرم درمیآورد. یکی خوب نخوابیدن است، دیگری خوب غذا نخوردن و البته خوب بدنسازی نکردن اما میگفت هر کاری میکنی، بکن ولی از خوابت نزن و به اندازه بخواب. الان من 5 روز در هفته به طور جدی تمرین میکنم و البته خوابم هم به اندازه است.
تستهای دوپینگ خوشحالم میکرد
اینکه مدام از من تست دوپینگ میگرفتند، باعث خوشحالیام بود اگر در یک مقطع ناراحت شدم، به خاطر آن بود که قانون را نمیدانستم و میگفتم چرا وقتی اسم من درنیامده، تست بدهم. یک روز دکتر هاشمیان با من صحبت کرد و خجالت کشیدم و عذرخواهی کردم. نمیدانستم قانون است که مأمور دوپینگ میتواند خودش یک نفر را انتخاب کند. پیش خودم گفتم ببین چقدر خوب بودم که اسمم نیست اما مدام از من تست میگیرند.
برگشتم و روزی 2 جلسه تمرین کردم
سال 86 مربی به من اعتقاد نداشت و در استقلال بازیام نداد اما زمان مرفاوی که برگشتم، از 6 صبح تمرین و ورزش میکردم. در آن مقطع با فرهاد چیذری و میثم شفیعی تمرین میکردم و از نظر بدنی بهتر شدم. یک زمانی هم که ساعت 4 تمرین بود، من از ساعت 2 وزنه میزدم و در واقع هر روز 2 جلسه تمرین میکردم.
هرچه از امام رضا (ع) خواستم، عنایت کرد
موردی را میخواهم بگویم که تا حالا هیچجا نگفتهام. من عادت ندارم از اعتقادات مذهبی سوءاستفاده کنم و این کار را دوست ندارم ولی میخواهم برای اولین بار موضوعی را بگویم. یک هفته قبل از آن دربی معروف که با گل دقیقه 90 من پرسپولیس را بردیم، به مشهد مقدس و زیارت امام رضا (ع) رفتم. گفتم یا امام رضا (ع) همه میگن فرهاد مجیدی هیچوقت جلوی پرسپولیس برنده نشده. من هم آخرهای فوتبالم است، کمک کن این بازی را ببریم (فرهاد میگفت الان که دارم این حرفها را میزنم مو بر تنم سیخ شده است) بعد گفتم امام رضا (ع) غلط کردم. چند لحظه بعد گفتم امام رضا (ع) نگذار این ننگ رویم بماند. کمک کن بازی را ببریم. از حرم آمدم بیرون، دم در گفتم یا امام رضا (ع) ببخشید که پررو شدم، کاری کن که گلش را هم خودم بزنم! بعد دوباره گفتم غلط کردم و خلاصه گفتم آقا؛ حالا که داری لطف میکنی، کاری کن که با گل دقیقه 90 من بازی را ببریم! بعد هم که دیدید امام چه عنایتی داشت. باور کنید امکان نداشته من چیزی از آقا امام رضا (ع) بخواهم و ایشان عنایت نکند.
طاقت نداشتم جلوی 100 هزار نفر خداحافظی کنم
24 سال بود فوتبال بازی میکردم و حقم بود به دلخواه خودم از فوتبال خداحافظی کنم. باور کنید طاقت نداشتم جلوی 100 هزار استقلالی خداحافظی کنم و خوشحالم که در اوج آمادگی رفتم البته شاید بازگشتم به استقلال در حضور 100 هزار هوادار استقلالی باشد.
تا دوش گرفتم، استقلال 3 گل خورد
حالا که صحبت از دربی شد باید بگویم 4 پیروزی پیاپی خاطره بسیار خوبی بود ولی در آن دربی 2-3 من قطر بودم. اواسط بازی به فرزاد گفتم دربی چند چند است که گفت 2تا زدهایم و چند تا هم نزدهایم. خوشحال شدم و با خیال راحت رفتم دوش گرفتم اما وقتی برگشتم، فرزاد گفت 2-3 باختیم که کلی شوکه شدم. گفت تو 10 دقیقه 3 تا خوردیم... به هر حال فکر میکنم قسمت بود.
همهجوره از هواداران ممنونم
هواداران بیشتر از لیاقتم به من محبت داشتهاند. من بازیکن تاپی نبودم اما آنها خیلی محبت داشته و دارند. تأکید میکنم که دوست نداشتم و در واقع نمیتوانستم جلوی 100 هزار استقلالی خداحافظی کنم و آن خداحافظی را بیشتر دوست داشتم ولی انشاءا... روزی برمیگردم که دوباره 100 هزار استقلالی در آزادی باشند.
فرهنگ حرفهای و خصوصیسازی
اگر میخواهیم حرفهای شویم، باید فرهنگش را جا بیندازیم. این نمیشود که یک مشت پولدار بیایند باشگاه را بخرند، باید فرهنگ خصوصی را بین همه از جمله بازیکنان جا بیندازیم و شغل حرفهای داشته باشیم. بازیکن هم باید زندگیاش حرفهای باشد.
اهمیت مراقبت از بازیکنان
در بارسلونا روی مسائل روحی- روانی و ذهنی خیلی کار میکنند. چند ساعت با یک بازیکن روی این مسائل کار میشود. در کلاسها هم مدام در این مورد برای ما حرف میزدند. یک روز من گفتم پس مسائل فنی چی؟ که جواب دادند اصل کار همین مسائل روحی، روانی و ذهنی است. گواردیولا تا نیمههای شب با مسی و اینیستا و... صحبت میکرد و همهجوره مراقب آنها بود. از دوست اسپانیاییام که در بارسلوناست، شنیدم بازیکنان بارسا زمان او دیروقت به رستوران و... نمیرفتند. اما گویا الان شرایط کمی عوض شده.
از هواداران انرژی گرفتم و گل زدم
هواداران استقلال همیشه به من لطف داشتهاند و حمایتم کردهاند، آنها به من انرژی میدهند. من صحنههای عجیب زیاد دیدهام. مثل بازی با راهآهن که یک مسئلهای بین من و مرفاوی پیش آمد اما از هواداران انرژی گرفتم و گل زدم. آن گل واقعاً لطف خدا بود و البته انرژی هواداران هم خیلی تأثیر داشت.
اگر ما صفرهای قرارداد آنها را داشتیم...
بارساییها واقعاً سخت تمرین میکنند. گواردیولا در تمرینات بازیکنان را میکشت و در تمرینات 4 به یک فشار به آنها میآورد که حد و حساب نداشت. پپ بازیکنان بارسا را واقعاً به جان هم میانداخت، او از نظر روحی و روانی هم با تکتک بازیکنان صحبت میکرد. ما اگر یکی از صفرهای قرارداد بازیکنان بارسا را داشتیم، اصلاً فوتبال بازی نمیکردیم اما ببینید چقدر خوب از نظر روحی- روانی روی آنها کار میشود که با آن انگیزه فوتبال بازی میکنند.
در دو مقطع بهترین راهحل «رفتن» بود
من یاد گرفتهام که به بزرگترم احترام بگذارم. یک صحبتهایی بین من و بعضی از مربیان انجام شد ولی در شخصیتم نیست که در رسانهها صحبت کنم. اگر مشکلی هم بود، تو خودم حلش کردم. شاید فکر کردم «رفتن» بهترین راهحل است. همیشه کسی که سرمربی استقلال است، برایم قابل احترام است. دوست ندارم در رسانهها صحبت کنم. بالاخره من زمانهای خوبی با استقلال داشتم. همین یکی، دو سال قبل قهرمان شدیم که مسلماً در خاطرم میماند اما در 2 مقطع بهترین راهحل، رفتن بود. من هیچوقت به گذشته فکر نمیکنم و اگر مسائل را مثبت ببینیم، حتماً اتفاقات خوبی میافتد.
در 34 سالگی یاد گرفتم
من در 34 سالگی تازه یاد گرفتم که حرفهای زندگی کنم، قبلش هر وقت گل میزدیم، مربیان میگفتند حرف ما را گوش کردی که گل زدی و اگر نمیزدیم، میگفتند حرف ما را گوش نکردی که گل نزدی!
مربی استقلال باید خیلی بادانش باشد
واقعاً دوست دارم به استقلال کمک کنم. آرزو دارم روزی استقلال را قهرمان آسیا کنم و تا این کار را نکنم، دست از تلاش برنمیدارم. اگر شد که شد ولی اگر نشد هم ناراحت نمیشوم. با این حال تمام تلاشم را میکنم. فعلاً که به کلاسهای مربیگری میروم و زود است سرمربی استقلال شوم. کسی که مربی استقلال میشود، باید خیلی بادانش باشد.
برای علی کریمی خوشحالم
برای علی کریمی خیلی خوشحالم که به کادر فنی تیم ملی پیوست چون کنار کروش خیلی چیزها یاد میگیرد. کروش تجربیات ارزشمندی دارد ولی من تمرکزم روی کلاسهای مربیگریام است.
ضعیفترین بازی جلوی پرسپولیس
یکی از ضعیفترین بازیهایم همان دیداری بود که با گل دقیقه 90 من پرسپولیس را بردیم. آن روز کلی توپ لو دادم ولی از آقای مظلومی واقعاً ممنونم که تعویضم نکرد تا آن گل را بزنم.
یک میلیارد و سیصد از استقلال چک دارم
از سال 90 حدود 180 میلیون از استقلال چک دارم. کل طلبم از استقلال هم حدودیک میلیارد و سیصد تومان است که تمام چکها را دارم.
بزرگی به بازوبند نیست
اگر در دربی جام حذفی (سه بر صفر) بازوبند را به دست شریفات بستم میخواستم بگم ما یک تیم هستیم. شریفات طوری بازی میکرد که برایم قابل احترام بود و هواداران هم به همین دلیل دوستش دارند. بزرگی یک بازیکن به بازوبند نیست. یک روز فتحا...زاده گفت: ممکن است جواد نکونام بازوبند را ببندد که گفتم من صحبتی نمیکنم اما بزرگتر تیم هستم و...
لطف خدا، دعای پدر و مادر و مردم
7، 8 ماه دوری از فوتبال سخت بود و بازگشتم ریسک بزرگی بود. باید از بدنسازمان آقای امیر حاجقاسم تشکر کنم که مرا برگرداند. این اواخر راحت 90 دقیقه بازی میکردم. خدا هم خیلی کمک کرد و دعای پدر و مادرم و مردم بسیار تأثیرگذار بود. یک جاهایی توپ از دست گلر میافتاد درست جلوی پای من که اینها همه لطف خدا و دعای مردم بود.
نقطهعطف تیم ملی در جام جهانی «کروش» بود
در مورد تیم ملی هیچ صحبتی با من نشده و مثل شما از طریق رسانهها متوجه شدم ولی کروش را دوست دارم. او نقطه عطف تیم ملی در جام جهانی بود. کروش مربی بزرگی است. همیشه برای کلاسهایم با او مشورت میکنم و او خیلی کمکم کرد. من با او و با کفاشیان هم در تماس هستم ولی برای تیم ملی صحبتی نشده. نظر شخصیام این است که برایم زود است مربی تیم ملی شوم.
زن متسو گفت مادرت کو؟!
من هیچگاه گذشتهام را نگاه نمیکنم. هواداران دوست داشتند برگردم و بازی کنم. هرچه دارم از لطف هواداران و دعای پدر و مادرم است. یک بار در امارات مادرم در VIP بود و گل حساسی زدم که 5 هزار دلار پاداش دادند و آن را به مادرم دادم. در بازی بعد دیگر مادرم نبود و زن متسو گفت مادرت کو که گفتم رفت. همان موقع زن متسو زد تو سرش و گفت چرا گذاشتی برود. او که بود تو بهتر گل میزدی!
ماجرای بیماری متسو
روزی که متسو خیلی مریض شده بود به او زنگ زدم و به دیدنش رفتم. گفت سه جای بدنم مشکل دارد و امیدی نیست. احتمالاً 2، 3 ماه دیگر میروم. من جلوی خودم را گرفتم که گریه نکنم. همان موقع متسو گفت میخواهم مبلمان و دیزاین منزلم را عوض کنم! ببینید آدم چقدر باید روحیه داشته باشد. اگر به ما بگویند 2، 3 ماه دیگر میمیرید همان موقع کارمان تمام است.
رویم نمیشد به تمرین تیم ملی بروم
مربیان زیادی در فوتبالم نقش داشتند. مثلاً فرهاد کاظمی خیلی در شروع کار کمکم کرد. مایلیکهن در 18 سالگی دعوتم کرد تیم ملی که هیچکس جرأت این کار را نداشت و من حتی رویم نمیشد به تمرین تیم ملی بروم! ناصرخان حجازی هم خیلی تأثیرگذار بود. همین طور یوهان بوسکامپ در الوصل. از طرفی من با متسو و العین قهرمان لیگ قهرمانان آسیا شدم و در استقلال هم با مظلومی نتایج خیلی خوبی گرفتم.
هرکس فکر کند استقلال قهرمان نمیشود احمق است
استقلال فعلی تیم بسیار خوبی است و قهرمان میشود. هرکس فکر کند این استقلال قهرمان نمیشود احمق است!
کریمی را با 20 برابر قیمت خریدیم
استقلال را میبینم. یک زمانی امثال یعقوب کریمی و فردین عابدینی از امیدها به بزرگسالان آمدند و خوب هم کار کردند. یعقوب کریمی از وسط زمین پاس میداد و به پرویز مظلومی گفتم او را فیکس بگذار. مقابل پاس همدان گفت اگر سه تا بزنیم آنها را میآورم که 20 دقیقه به کریمی و عابدینی بازی رسید. بعد هم باشگاه کریمی را 50 میليون فروخت و حالا با 20 برابر قیمت او را برگرداند. حرفم این است که استقلال و پرسپولیس نباید از جایی بازیکن بخرند بلکه بقیه باید از آنها بازیکن بخرند.
جلوی 100 هزار پرسپولیسی
روزی که جلوی 100 هزار پرسپولیسی پیراهن استقلال را نشان دادم (در بازی پرسپولیس- الغرافه) یکی از بهترین روزهای زندگیام بود البته برای پرسپولیسیها احترام قائل هستم ولی آن روز را هرگز فراموش نمیکنم.
مدیریت را خیلی دوست دارم
خیلی دوست دارم مدیرعامل شوم و مدیریت را دوست دارم ولی فعلاً تمرکزم روی مربیگری است. اگر روزی مدیر شوم 90 درصد توانم را میگذارم روی تیم امید و کلاً تیمهای پایه.
آبی و قرمز ویترین هستند
استقلال و پرسپولیس ویترین هستند و همه آنها را میبینند. یک بازیکن در این دو تیم با یکی، دو بازی دیده میشود ولی مثلاً در سپاهان بعد از 30 بازی. حالا اینکه ما بازیکن امید خودمان را 50 میلیون میفروشیم و بعد او را یک میلیارد میخریم فاجعه است.
دوست ندارم حرف بزنم
من کلاً زیاد دوست ندارم حرف بزنم. روزی یک وکیل به من گفت زیاد صحبت نکن. آدمهایی که زیاد حرف میزنند حرف خاصی برای گفتن ندارند.
درباره دربی
در دربی موقعیت گل کم پیش میآید. امیدوارم این بار دربی قشنگ شود و البته استقلال هم برنده شود.
شوخیهای فرهاد در آتلیه خبرورزشی : آقارضا عطاران فوتبالیست حرفهای است
فرهاد مجیدی، ستاره محبوب استقلالیها مطابق قراری که با سردبیر خبرورزشی گذاشته بود دیروز همراه برادرش فرزاد به روزنامه آمد و نزدیک به 3 ساعت مهمان خبرورزشی بود. در جریان مصاحبه تا میتوانستیم به شوخی و جدی سر به سر فرهاد گذاشتیم و البته او هم اصلاً کم نیاورد و شوخیهای ما را بیپاسخ نگذاشت. وقتی فرهاد میخواست از خبرورزشی برود، برای خداحافظی با نویسندگان روزنامه به تحریریه آمد و ورود او به تحریریه همزمان شد با قهرمانی رضا یزدانی در اینچئون... فرهاد که خودش اصلیت قائمشهری دارد اگرچه بزرگشده پایتخت است اما از قهرمانی پلنگ جویبار به وجد آمد و گفت: بچههای مازندران همین هستند دیگر...
اما شوخیهای جالب ما و مجیدی در آتلیه خبرورزشی بخش جالب این ملاقات بود. آنجایی که همکارمان زندی از فرهاد خواست با توپ عکس بگیرد و مجیدی از این کار امتناع کرد، به فرهاد گفتیم: «بیخیال، رضا عطاران در همین آتلیه روپایی هم زده»، مجیدی جواب داد: «من را با عطاران مقایسه میکنید؟! آقارضا فوتبالیست حرفهای است. به من موقع عکاسی، تمرین کششی و کار با توپ ندهید.» همچنین وقتی شاهین محمدی همکار قائمشهری ما کنار فرهاد ایستاد تا با او عکس یادگاری بگیرد، همین که بچههای تحریریه به فرهاد گفتند شاهین پرسپولیسی است، به شوخی گفت: «قائمشهریه، پرسپولیسی که این همه خوشتیپ نمیشه!» شوخیهای فرهاد که دیروز حسابی روی فرم بود تا لحظه خروج او از خبرورزشی ادامه داشت... فرهاد رفت و ساعتی بعد خبر رسید پدر همکار خوبمان شاهین محمدی دار فانی را وداع گفته و خنده بر لبان ما خشک شد...