کد خبر : ۱,۶۸۹
۱- فوتبال ما آینه تمام نماى جامعه ما است و رفتارهاى این ۲ حوزه اجتماعى را مى توان بسیار به هم نزدیک دانست. جامعه اى که مردمانش همیشه حس «حسادت» به هم دارند و کمتر پیش مى آید بتوانند با هم گفت و گو کنند.

حالا در فوتبال ایران ۲ «على» پیدا شده اند که علاوه بر حس حسادت، توان گفت و گو با هم را ندارند و براى همین تیشه به ریشه فوتبال ایران مى زنند.
۲- مى گویند همه چیز از رمضان ۷۶ آغاز شد. شب هایى که دایى ملى پوش در بازى هاى داخل سالن حضور مى یافت تا تفریحى کند و در کنار مردمى باشد که دوستش دارند. بر حسب اتفاق، یکى از بازى ها مقابل تیم ناشناخته اى بود که بازیکنى تکنیکى در آن بازى و با دریبل هایش همه تماشاگران را مسحور حرکاتش مى کرد. جوان تکنیکى در آن شب هر بلایى خواست سر ملى پوش ایرانى آورد و بدتر از آن لایى هایى بود که خشم دایى را موجب شد تا شماره ۱۱ تیم ملى آن روزها، سیلى آبدارى را زیر گوش پسرک تکنیکى بخواباند تا دیگر هوس لایى زدن به دایى را نکند و پس از آن هم به این هنرش پوزخند نزند. جریان بازى از روال خارج شد و به دعوا کشید. داور با اخراج بازیکن جوان، غائله را خواباند اما جالب اینجاست که او از سالن بیرون نرفت و با دست راست به دیوار تکیه داد تا با نگاه هایش دایى را خرد کند ... بله، او على کریمى بود که حرص دایى را درآورد.
۳- حتماً اتفاقات جام جهانى آلمان را به خاطر دارید. لج و لجبازى هاى على کریمى و اختلاف آشکارش با على دایى زبانزد آن روزها بود. یادتان هست که دایى در برنامه ۹۰ آمد و گفت: «در چشمان من نگاه مى کردند و پاس نمى دادند.» حتى آن مصاحبه جنجالى کریمى هم جالب توجه بود: «خدا دایى را بغل کرده است، با زانو، ساق بند و هر جاى بدنش گل مى زند.»
۴- داستان نیامدن کریمى به تیم ملى همان قصه اختلاف قدیمى است. کریمى به ایران آمد تا نشان دهد دایى فرافکنى مى کند و مى توانست او را دعوت کند، به همان دلیلى که زندى را دعوت کرد. دایى هم از کریمى دعوت کرد تا به همه بفهماند هیچ اختلافى وجود ندارد و او آماده ترین ها را دعوت مى کند. حالا کریمى دوست ندارد به تیم دایى برود و این موضوع را به روش دیپلماتیک انجام داده، در حالى که مى توانست هزاران راه بیابد اما سکوت کرد چون نمى تواند چشم بر همه اتفاقاتى که هم نسل شدن با فوق ستاره گلزنى جهان به او نشان داده بود، ببندد. کریمى به تیم ملى نمى آید چون مطمئن است بازیکن تحمیلى نیست وگرنه مقابل درخواست هاى بزرگان نظام باید دعوت مى شد اما فشار هواداران، رسانه و بازى خوب «على دوم»، «على اول» را مجاب به دعوت کرد... یک جور فشار فوتبالى به سرمربى تیم ملى.
۵- این مانیفست دایى است. هر کس را من دعوت کردم «باید» بیاید، یعنى هر کس را خواستم «باید» حضور یابد و اگر به هر دلیل قانع کننده یا واهى از تمرین سر باز زد، دیگر جایى در تیم ملى ندارد. مانیفست دایى خاطره «اتوبان هاى یکطرفه» را زنده مى کند که در آن هیچ راهى براى گفت و گوى ۲ طرفه نمى گذارد، هیچ راهى براى دیدارهاى ۲ طرفه نمى گذارد، هیچ شرایطى براى نزدیکى دیدگاه ها نمى یابد و ... رفتار کریمى را باید دیپلماتیک دانست وگرنه رفتار کردن همانند شیث رضایى و محمدرضا مامانى اصلاً سخت نیست اما بازیکن تکنیکى پرسپولیس حتى یک کلمه هم نگفت تا خشم آقاى سرمربى بیشتر شود. البته دایى نشان داده که مى تواند متناقض تصمیم بگیرد. کریم را بازیکن نیمکت نشین تیم ملى بداند و او را به عنوان «بزرگتر تیم» فرابخواند. مهدوى کیا را ناآماده بخواند و او را در ناآمادگى به تیم ملى فرابخواند. بر صلاحیت تمرینات بازیکنان صحه بگذارد و «آندو»ى ناآماده را در ترکیب قرار بدهد و ده ها موضوع قابل بررسى دیگر. کاش سرمربى تیم ملى همه پل هاى پشت سرش را خراب نکند. این تیم ملى است، نه تیم باشگاهى.

۲۲ مهر ۱۳۸۷ ۰۸:۵۶

فتو فرهادی - طرح بلایند - 1200-800   تبلیغات رادکام

اظهار نظر خوانندگان

  • خواهشمند است نظر خود را تا حد ممکن به زبان فارسی بنویسید .
  • نظرات توهین آمیز ، تکراری و غیر مرتبط منتشر نخواهد شد .
  • نظرات ارسالی بعد از تایید منتشر خواهد شد.
  • مسئولیت محتوای نظرات به عهده اظهار نظر کننده و قابل تعقیب می باشد . 

تعداد کاراکتر باقیمانده: 2000
نظر خود را وارد کنید