کد خبر : ۲۷,۳۹۵

استقلال در اواخر دهه شصت صاحب یک فوروارد سرزن شد که برخلاف اغلب فوتبالیست‌های آن دوران، برای رسیدن به تیم‌ملی پیراهن سرخابی را برتن نکرده و قبل از پیوستن به جمع آبی‌پوشان، حضور در دو رده ملی را تجربه کرد و بازیکن فیکس تیم‌ملی شده بود. در واقع او برای رسیدن به علاقه‌ای که خود و خانواده‌اش از کودکی داشتند، به استقلال پیوست و توانست سیر صعودی خود در فوتبال ما را تسریع کند.
صحبت از «صمد مرفاوی» است؛ بازیکنی که شش سال برای تیم‌ملی بازی کرد و مدت‌ها نیز پیراهن آبی را برتن نمود و با این تیم به افتخاراتی رسید که اغلب فوتبالیست‌های ایرانی هنوز به آن دست نیافته‌اند؛ از قهرمانی در اولین دوره لیگ بعد از انقلاب تا قهرمانی در جام باشگاه‌های آسیا و... اما بدون‌شک خبرسازترین بخش زندگی ورزشی مرفاوی به دوره بعد از بازیگری او بازمی‌گردد، زمانی که کفش‌هایش را آویزان کرد و به جرگه مربیان پیوست. او که در عرصه مربیگری تیم‌های پایه‌ای بسیار موفق عمل کرده بود، اوایل دهه هشتاد دستیار قلعه‌نویی شد. از سوی دیگر مرفاوی طی دو مقطع هم سرمربی استقلال شد که هنوز هم از آن به عنوان خبرسازترین مقاطع این تیم طی یک دهه اخیر یاد می‌شود.
مرفاوی که در مقاطعی علناً مقابل مدیران استقلال هم ایستاده، چندی قبل مهمان خبرورزشی بود و به طور مفصل در مورد اتفاقات دوران فوتبالش حرف زد. از روزهایی که تک و تنها در خوابگاه ورزشگاه آزادی زندگی می‌کرد تا ایامی که تیمش در آستانه کسب عنوان قهرمانی لیگ‌برتر قرار داشت اما...
با هم حرف‌های مرفاوی را می‌خوانیم:
خانواده استقلالی
متولد خرمشهر هستم اما در بندر امام بزرگ شدم. به نوعی در دوران جنگ، ما پشت جبهه بودیم. خانواده‌ام استقلالی بود و برادرم، رحمان به طور جدی فوتبال بازی می‌کرد و عضو تیم صداوسیما (سعدآباد سابق) بود، به همین خاطر من هم به سمت فوتبال کشیده شدم و به طور جدی کار را دنبال کردم. انصافاً برادرم بازیکن خوبی بود اما به خارج کشور رفت و فوتبالش را در لیگ آماتورهای آلمان دنبال کرد؛ البته مصدوم شد و دیگر نتوانست ادامه دهد. رحمان الان ایران است و در سطح پایه‌ مربیگری می‌کند.
اوایل دهه شصت بود که برای ادامه دوران فوتبالم و سپری کردن سربازی به تهران آمدم. اول نیروی زمینی بودم و بعد از آن هم ستاد مشترک. بازی‌های خوبم در این دو تیم نظامی موجب شد مدیران دارایی بیایند دنبالم. سال 1363 بود. آن زمان دارایی برای خودش تیم بسیار مطرحی بود و رقیب جدی استقلال و پرسپولیس به حساب می‌آمد.
مصدومیت عمدی
وقتی به دارایی آمدم، بازی حساسی با پرسپولیس داشتیم و من هم خیلی انگیزه داشتم اما در همان دقایق ابتدایی مسابقه مرتضی فنونی‌زاده مرا مصدوم کرد و چند ماه خانه‌نشین شدم. آن زمان احساس کردم مرا از قصد زده‌اند چون قشنگ پایم را لگد کرد و صدای شکستن نازک‌نی خودم را شنیدم اما نمی‌توانستم به کسی تهمت بزنم. حالا بعد از بالغ بر 25 سال، وحید قلیچ در همین خبرورزشی مصاحبه کرده و گفته مصدوم‌کردن من نقشه او و مرتضی فنونی‌زاده بوده است. البته هیچ‌وقت در اردوهای تیم‌ملی به روی مرتضی نیاوردم و آن را به حساب مشیت الهی گذاشتم. وقتی مرا مصدوم کردند، آن‌قدر درد داشتم که مرا با آمبولانس به بیمارستان شهریار در خیابان آذربایجان آوردند و یک شب آنجا بستری بودم. خدا رحمت کند آقای مصطفی الهی را. بنده‌خدا تمام مدت بالای سرم بود. خدابیامرز در زندگی ورزشی‌ام خیلی به من کمک کرد اما در همه ماه‌هایی که پایم توی گچ بود، یک نفر از پرسپولیسی‌ها سراغم را نگرفت تا ببیند من که توسط خود آنها مصدوم شده‌ام، چه حالی دارم. آن زمان من تک‌ و تنها در تهران زندگی می‌کردم و خانه هم نداشتم. به لطف مرحوم الهی در خوابگاه ورزشگاه آزادی یک اتاق به من داده بودند تا جای خواب داشته باشم. یادش به‌خیر یک بار در ورزشگاه آزادی مانور بود و سپاه حضرت محمد (ص) باید در استادیوم صدهزار نفری مستقر می‌شد. آن زمان هیچ‌کس را غیر از افراد مرتبط با مانور به داخل راه نمی‌دادند اما به لطف مصطفی الهی عزیز برای من یک ID کارت ویژه صادر کرده بودند تا شب‌ها بتوانم آنجا بخوابم و به مشکل برنخورم. روزهایی که مصدوم بودم، خیلی زجر کشیدم اما مدیران و مربیان دارایی به پایم ایستادند و مرا حفظ کردند.
به همین خاطر دلم می‌خواست جبران کنم. آن فصل، دیگر نتوانستم بازی کنم و فقط در بازی آخر چند دقیقه توانستم به میدان بیایم اما همه‌چیز به فصل بعد کشیده شد.
انتقام در روز خداحافظی پروین
دوران مصدومیتم تمام شد و فصل بعدی از راه رسید. رفتاری که پرسپولیسی‌ها با من کرده بودند باعث افزایش انگیزه‌ام شد به همین خاطر در جدال دارایی – پرسپولیس خیلی انگیزه داشتم. باور کنید حتی اگر 10 دقیقه هم بازی می‌کردم، گلم را می‌زدم. آن مسابقه، بازی خداحافظی علی پروین بود و به لطف خدا گل زیبایی به پرسپولیس زدم. البته در آن بازی بهروز سلطانی گلر پرسپولیس بود. در واقع در روز خداحافظی پروین از پرسپولیسی‌ها انتقام گرفتم. البته علی‌آقا بزرگ‌تر من است و احترامش واجب. چند سالی هم در تیم‌ملی شاگرد ایشان بودم اما منظورم از انتقام به واسطه رفتاری بود که هنگام مصدومیتم انجام دادند و بعد از آن هم دیگر سراغی از من نگرفتند.
البته من قبل از پیوستن به استقلال، دو بار هم دروازه این تیم را گشودم. یادش به خیر یک بازی را 3 – صفر بردیم که من دو تا گل زدم و یکی هم مسعود غفوری‌های اصل. جالب اینجاست که بعداً من و مسعود هر دو از دارایی به استقلال آمدیم.
در مجموع قرارداد دو فصل حضورم در دارایی و فصل اول حضورم در استقلال 110 هزار تومان بود. البته همه آن را هم نگرفتم. آن‌موقع فوتبال همه‌اش عشق بود. پولی در کار نبود که حساب کن از خیابان جمالزاده سوار اتوبوس می‌شدیم و زیر پل آزادی در جاده قدیم کرج پیاده می‌شدیم. آن‌موقع آنجا امنیت نداشت. باور کنید می‌ترسیدیم از زیر پل تا ورزشگاه آزادی سوار ماشین شویم. بعضی اوقات فاصله را می‌دویدم تا گرم شوم و البته زودتر برسم.
تیم‌ملی جوانان
من جزو معدود بازیکنان دهه شصت بودم که قبل از آمدن به استقلال یا پرسپولیس، عضو تیم‌ملی بودم و فیکس هم بازی می‌کردم. البته همه، دوران حضورم در تیم‌ملی بزرگسالان را به خاطر دارند اما قبل از آن در تیم‌ملی جوانان هم بازی کردم و همراه با این تیم به بنگلادش و نپال هم سفر کردم. فریدون عسگر‌زاده و عارف سید‌علیخانی مربیان ما در تیم‌ملی جوانان بودند. یادم می‌آید همان زمان آقای مهاجرانی، سرمربی تیم‌ملی جوانان امارات بود.
من بازیکن تیم منتخب خوزستان بودم و مربی‌مان آقای رضا پرگر بود. منتخب خوزستان در مسابقات قهرمانی جوانان کشور سوم شد و ما می‌خواستیم به شهر خودمان برگردیم اما داخل خوابگاه آمدند و اسامی چند نفر را خواندند که من هم جزو آنها بودم. گفتند شما باید بمانید. پنج نفر از تیم منتخب خوزستان بودیم که من و دو نفر دیگر درنهایت از میانشان انتخاب شدیم. به ما گفتند سه روز دیگر باید به سوی بنگلادش پرواز کنید! من، کریم آلبوخنفر و فریدون میرزایی. باور‌کن وقتی گفتند اول بغض گلویمان را گرفت و گفتیم ما می‌خواهیم به شهر خودمان برگردیم. خیلی جوان بودیم و دوری از خانواده برایمان دشوار بود. آقای پرگر ما را کنار کشید و گفت: «بچه‌ها، این چه حرفیه؟ برگردیم یعنی چه؟ شما برای تیم‌ملی انتخاب شدید، لگد به بختتان نزنید.»
خلاصه یک پاسپورت یکبار خروج برایمان تهیه کردند و ما برای اولین بار از کشور خارج شدیم و به عضویت تیم‌ملی جوانان درآمدیم. در آن تیم غیر از من، شهید رضایی‌مجد، اصغر کامیاب، امید هرندی و سعید مظاهری هم بودند؛ البته امیر قلعه‌نویی هم بود اما قبل از سفر خط خورد.
توجه مرحوم دهداری
از سال 1366 به عضویت تیم‌ملی بزرگسالان درآمدم و تا سال 1372 در این تیم توپ زدم. در سال 66 مرحوم دهداری دیدار میان بنیاد مهاجرین و دارایی را تماشا کرد و بعد از آن مرا به تیم‌ملی بزرگسالان فراخواند. ایشان می‌خواست تیم‌ملی را جوان کند و ماجرای استعفای 14 نفره هم مزید بر علت شده بود. جوانگرایی ایشان موجب شد مردانی همچون عابد‌زاده، محرمی، زرینچه، نامجو‌مطلق و من در ترکیب ثابت تیم‌ملی قرار بگیریم و به جام‌ ملت‌های آسیا برویم. این نسل که به لطف تلاش آن مرد بزرگ ملی‌پوش شدند، بعداً همگی جزو بزرگان فوتبال ایران قرار گرفتند.
کفش و لباس نداشتیم
الان بازیکنان میلیاردی پول می‌گیرند و در ناز و نعمت به اردو می‌روند اما در زمان مرحوم دهداری اردو عجیب و غریب بود. کنار دریاچه آزادی یک رستوران بود به اسم رستوران چینی‌ها، اردوی تیم‌ملی آنجا برگزار می‌شد و آن‌قدر هوا سرد بود که خود بچه‌ها برای در امان ماندن از گزند سرما درز پنجره‌ها را با نایلون می‌پوشاندند. به خدا بعضی شب‌ها حتی گازوئیل هم نداشتیم تا بخاری را روشن کنیم. باور کنید یک جفت کفش می‌خریدیم و یک سال باید با آن سر می‌کردیم. بودجه‌مان نمی‌رسید یک جفت هم اضافه بخریم. تنها جایی که کفش خارجی می‌فروخت، فروشگاه لوازم ورزشی کنار ورزشگاه شهید شیرودی بود. لباس هم همین وضعیت را داشت. خبری از لباس خارجی نبود. زمانی که تیم‌ملی به خارج می‌رفت مرحوم دهداری به واسطه علاقه‌ای که به بچه‌ها داشت از تاجران و ایرانیان مقیم آن کشورها درخواست می‌کرد برای ملی‌پوشان کفش یا لباس بخرند. دهداری وقتی کفش بازیکنان را می‌دید، کاملاً می‌شد غم را در چهره‌اش دید. این مرد آن‌قدر بزرگ و وارسته بود که دلش نمی‌خواست ما نسبت به بقیه تیم‌ها احساس حقارت کنیم (مرفاوی با حالتی خاص و بسیار متأثر این کلمات را بیان می‌کند). ما از کشوری می‌آمدیم که درگیر جنگ بود اما می‌گفت باید در کنار حس وطن‌پرستی، شخصیت بچه‌ها هم حفظ شود. نور به قبرش ببارد، خیلی برای ما و فوتبال ایران زحمت کشید. همیشه می‌گفت بچه‌ها یادتان نرود که ما مشغول جنگ هستیم و داریم شهید می‌دهیم. بنابراین شما هم باید تا پای جان تلاش کنید. تیم دهداری متشکل از یک مرد بود و بیست سرباز که برای فرمانده‌شان جان می‌دادند.
قبل از اینکه به جام ملت‌های آسیا 1988 برویم، در راه سفر به دوحه در دبی اردو زدیم و آنجا یکی از ایرانیان مقیم امارات برایمان کفش خرید.
دهداری را کوبیدند و به او لقب دادند
الان می‌گویند تلویزیون یار دوازدهم تیم‌ملی است، مطبوعات یار سیزدهم و... اینها خیلی خوب است اما زمان مرحوم دهداری، تیم‌ملی مورد حمایت هیچ رسانه‌ای نبود. تیم‌ملی در زمان آن مرحوم، ساکت می‌رفت و ساکت هم می‌آمد و خیلی‌ها چشم دیدن موفقیت او را نداشتند. اوج این داستان در بازی دوستانه با ژاپن در اسفند سال 1367 رخ داد. بازی هنوز به نیمه نرسیده بود که با گلوله‌های برفی پرویزخان را زدند و علیه او شعار دادند. جالب اینجاست آنهایی که دهداری را کوبیدند و خط دادند تا علیه او شعار بدهند، بعد از مرگ این مرد به او لقب معلم اخلاق دادند! اگر این افراد برای مرحوم دهداری دردسر درست نمی‌کردند و سنگ جلوی پایش نمی‌انداختند، شاید به جام‌جهانی 1990 ایتالیا هم می‌رفتیم.
گل معروف به پرسپولیس
از بحث استقلال دور نشویم. در خرداد سال 1369 استقلال و پرسپولیس به فینال اولین دوره لیگ بعد از انقلاب رسیدند. در آن بازی من گل پیروزی‌بخش استقلال را زدم و 2 بر یک بردیم که اولین برد استقلال بعد از هفت سال بود. البته هنوز پرسپولیسی‌ها می‌گویند آن گل آفساید بود ولی مرتضی فنونی‌زاده در جایی دور از شعاع پوشش دوربین‌ها ایستاده بود و آفساید توسط او پر شده بود. حکایت عجیبی است، وحید قلیچ و مرتضی فنونی‌زاده مرا مصدوم کردند اما سال‌ها بعد من در حالی به تیم‌شان گل زدم که یکی دروازه‌بان بود و دیگری آفساید را پر کرده بود. آقای محمد فنایی کمک‌داور آن بازی بود و می‌تواند صحت این مسئله را تأیید کند.
ماجرای کشاورز
هنوز هم عده‌ای می‌پرسند چرا در سال 1372 استقلال را ول کردم و به کشاورز رفتم. من استقلال را رها نکردم و از بازی در دسته سوم هم نمی‌ترسیدم اما واقعیت این است که خودشان مرا نخواستند. آن سال من آخرین بازیکنی بودم که در فصل نقل و انتقالات ثبت قرارداد کردم. در روز آخر من دو ساعت مقابل در شیرودی منتظر نماینده استقلالی‌ها بودم تا 2 میلیون به من بدهند و بتوانم با آن خانه‌ای رهن کنم. آن زمان متأهل بودم و باید به آینده‌ام فکر می‌کردم اما باز هم به پای استقلالی‌ها ایستادم. کشاورز از سال 1370 مرا می‌خواست اما حاضر به جدایی نبودم ولی وقتی استقلالی‌ها نیامدند، مجبور شدم با کشاورز قرارداد ببندم. آن زمان آقای سرابی، سرپرست استقلال بود و قراردادم را 10 دقیقه قبل از بسته‌شدن هیأت فوتبال ثبت کردم. کشاورز برای سه فصل 6 میلیون پول داد اما همه را یکجا داد و من با آن پول توانستم خانه‌ای در خیابان دبستان (شهید کابلی) بخرم و 18 سال هم در آنجا زندگی کردم.
بازگشت و ماجرای پیراهن
سال 1373 به کویت رفتم و بعد از دو سال به ایران بازگشتم. آن‌موقع آقایان پورحیدری و مظلومی بر مسند کار بودند و فرستادند دنبالم. من هم برگشتم و بلافاصله رفتیم شیراز تا با برق شیراز بازی کنیم. مسابقه رفت فینال جام‌حذفی بود و من هم دو گل زدم اما همان‌جا فهمیدم خیلی چیزها در حال تغییر است. من قبل از رفتن، پیراهن شماره 12 را می‌پوشیدم اما وقتی برگشتم، دیدم این پیراهن بر تن ادموند اختر است و او هم حاضر نبود آن را پس دهد. انگار نه انگار که قبل از او، من سال‌ها آن را می‌پوشیدم! خیلی تعجب کردم و درنهایت به عباس سرخاب زنگ زدم و از او اجازه گرفتم تا پیراهن شماره 9 را بپوشم.
دستیاری امیر
سال‌ها سرمربی جوانان و امید استقلال بودم و تیم بسیار خوبی هم داشتیم. طالب‌لو، حیدری، صادقی، تیموریان و... همه از دل همان دوران، فوتبالیست شدند اما وقتی دیدم هیچ‌کس حتی مدیریت باشگاه به مربیان پایه‌ای بها نمی‌دهد، دستیاری قلعه‌نویی در استقلال اهواز را قبول کردم و سال‌ها دستیارش بودم.
سرمربیگری را قبول نمی‌کردم
شرایط تیم در سال 1385 خیلی خاص بود. بعد از قهرمانی در لیگ‌برتر واتفاقات جام‌جهانی، امیر قلعه‌نویی سرمربی تیم‌ملی شد و آقای قریب من را به عنوان سرمربی پیشنهاد کرد اما به محض انتخاب من، ماجراهای مدیریتی استقلال شروع شد. قریب استعفا کرد، امیدوار رضایی آمد، بعداً نوبت به مقداد نجف‌نژاد رسید و سرانجام هم آقایان بهمنی و فتح‌ا...زاده صاحب سمت شدند. استقلال شده بود عین گوشت قربانی. اگر به آن زمان برگردیم، دیگر حاضر نیستم سرمربیگری استقلال را با آن شرایط در سال 85 بپذیرم.
فتح‌ا...زاده قهرمانی را از ما گرفت
در فصل 86-85 تا چهار هفته مانده به پایان مسابقات صدرنشین بودیم اما علی فتح‌ا...زاده که آمد، قهرمانی را از استقلال گرفت. تیم من مشغول تمرین بود که ایشان مصاحبه کرد و گفت: «انتخاب اول من برای فصل آینده ناصر حجازی است. احترام ناصرخان واجب اما وقتی سرپرست باشگاه این حرف را می‌زند، طبیعی است که بازیکنان دیگر تابع و مطیع نمی‌مانند. فتح‌ا...زاده با حرف‌هایش تیم را به هم ریخت و اجازه نداد قهرمان شویم. جالب اینجاست که بهار امسال احمد رسولی‌نژاد همان کاری را که فتح‌ا...زاده با تیم من کرده بود، سر خودش پیاده کرد و در اوج مسابقات گفت فتح‌ا...زاده دیگر گزینه مدیرعاملی نیست و تیم بر هم خورد. درواقع رسولی‌نژاد بلایی که فتح‌ا...‌زاده سر من آورد را سر خودش آورد.
بی‌احترامی قربانی
یک شب به من زنگ زدند، گفتند ناصر حجازی می‌خواهد دستیارش باشی و من هم برای کمک به استقلال آمدم اما کارمان سرانجام خوبی نداشت. یک روز در جریان تمرین پیروز قربانی وقتی فهمید در لیست 18 نفره قرار ندارد به کادرفنی بی‌احترامی کرد. من هم به اصغر حاجیلو گفتم اگر پیروز اردو بیاید، من نمی‌آیم اما در هتل المپیک دیدم خود حاجیلو کلید اتاق قربانی را تحویلش داد. من هم عصبانی شدم و رفتم. بعد آقای حجازی پیغام داد نمی‌خواهد با من کار کند. من هم گفتم این مسئله را کتباً اعلام کنید تا بتوانم تسویه‌حساب کنم. خدا رحمتش کند همان شب آن را کار کرد و من هم جدا شدم. کار خدا را ببین. چند ساعت بعد از این اتفاق مجید جلالی به من زنگ زد و گفت: بیا در استقلال اهواز به من کمک کن.
امیر گفت بیا سپاهان
بعد از قهرمانی استقلال در فصل 88-87، امیر قلعه‌نویی فقط کنار زمین می‌آمد و نظارت می‌کرد. یک روز به من گفتند امیر کارت دارد. من داخل اتاق رفتم و امیر همان‌طور که ماساژور تیم داشت زانویش را ماساژ می‌داد، گفت: «صمد! دارم می‌رم سپاهان، بیا کمکم کن.» من با امیر رفیق بودم اما گفتم به خاطر وضعیت تحصیلی فرزندم نمی‌توانم بیایم. چند روز بعد برای بازی با الجزیره به امارات رفتیم. آنجا شایعه شده بود واعظی‌آشتیانی با من برای فصل بعد تمام کرده، در حالی که اصلاً‌ این‌طوری نبود. از سوی دیگر اگر بر فرض محال من با استقلال تمام کرده بودم، قلعه‌نویی هم با سپاهان تمام کرده بود. در آنجا هیچ‌کس حتی جواب سلامم را هم نمی‌داد و همه علیه من شده بودند. بعد از بازی هم عده‌ای در دبی ماندند و...
نامجو را خودم آوردم
وقتی سرمربی شدم، اریش روته‌مولر را دستیارم کردم اما بعد از مدتی ایشان بیمار شد و مجبور شدم دستیار دیگری بیاورم. برخلاف شایعات نامجومطلق انتخاب خودم بود و آشتیانی او را تحمیل نکرد. انصافاً مجید تا روز آخر کمکم کرد و هرگز برایم زیرآبی نرفت.
من اسرائیلی نبودم
وقتی سرمربی استقلال شدم بعضی از نویسندگان خبرورزشی دوستان امیر قلعه‌نویی بودند و شاید برایشان سنگین بود که من سرمربی این تیم شوم، به همین خاطر خیلی انتقاد می‌کردند البته هرگز به رسانه شما و همکارانتان بی‌احترامی نکردم اما من اسرائیلی نبودم که این‌طوری مرا می‌کوبیدید. توقع داشتم احترام میان ما دوطرفه باشد.
پیگیری طلب‌ها
از همه رسانه‌ها خواهش می‌کنم بحث طلب بازیکنان و مربیان را جدی بگیرند. آقایان می‌آیند و قرارداد می‌بندند و حتی قسط اول را هم سر وقت می‌دهند اما بقیه پول را به زحمت پرداخت می‌کنند. فصل هم که تمام شود دیگر هیچی به هیچی. خود من الان سه سال است که طلبکارم. آقای مظلومی و فریبا هم همین‌طور. تعجب می‌کنم وقتی پول ندارند چطور بازیکن دو میلیاردی می‌خرند.
تک‌مضراب‌های مرفاوی
* شاهرخ بیانی در فوتبال به حقش نرسید. اگر او الان بازی می‌کرد می‌توانست در لالیگا توپ بزند.
* تیمی که به جام ملت‌های آسیا 1984 سنگاپور رفت، بهترین تیم‌ملی تاریخ فوتبال ایران بود.
* مجید نامجومطلق بازیکن بسیار خوبی بود اما بنده خدا خیلی بدشانس بود و زیاد مصدوم شد؛ به همین خاطر به حقش نرسید.
* مرتضی فنونی‌زاده و وحید قلیچ عمداً مرا مصدوم کردند اما هرگز به روی خودشان نیاوردند و آن را به وجدانشان واگذار کردم.
* سال 64 مقابل صد هزار پرسپولیسی به پرسپولیس گل زدم.
* آندرانیک تیموریان دفاع راست بود اما او را به خط میانی آورده و هافبک دفاعی کردم. آندو بچه بامعرفتی است. حتی از انگلیس هم به من زنگ می‌زد.
* در زمانی که همه تیم‌ها لباس ایرانی داشتند، مدیران دارایی برایمان لباس پوما خریده بودند.
*عدنان الطالیانی در تیم‌ملی امارات همدوره ما بود. ببینید اماراتی‌ها برای او چه کردند و ما برای پیشکسوتان‌مان چه کار کرده‌ایم.
* گلی که ماجد عبدا... در نیمه‌نهایی جام ملت‌های آسیا 1988 وارد دروازه ما کرد، آفساید بود. آنها به ناحق راهی فینال شدند.
* مرحوم دهداری تا روز آخر زندگی‌اش اصول خود را زیر پا نگذاشت.
* من در جریان برکناری منصور پورحیدری در سال 1375 نبودم. اتفاقاً در آخرین بازی تیم با منصورخان مقابل اورداباسی قزاقستان گل زدم و تیم با گل من راهی نیمه‌نهایی شد.
* دستیاری‌ام در استقلال طی دوران مربیگری‌ ناصر حجازی اشتباه بود. نباید آن را می‌پذیرفتم.
*من خودم هستم و لقبی هم ندارم.
* وقتی برای دریافت طلبم به فتح‌ا...‌زاده پیغام دادم، به من گفتند برو پولت را از واعظی‌آشتیانی بگیر!

۸ مرداد ۱۳۹۱ ۱۸:۴۳
خبرآنلاین |

فتو فرهادی - طرح بلایند - 1200-800   تبلیغات رادکام

اظهار نظر خوانندگان

  • خواهشمند است نظر خود را تا حد ممکن به زبان فارسی بنویسید .
  • نظرات توهین آمیز ، تکراری و غیر مرتبط منتشر نخواهد شد .
  • نظرات ارسالی بعد از تایید منتشر خواهد شد.
  • مسئولیت محتوای نظرات به عهده اظهار نظر کننده و قابل تعقیب می باشد . 

تعداد کاراکتر باقیمانده: 2000
نظر خود را وارد کنید