کد خبر : ۹,۱۷۴
دوست نداری با وحید درباره روزهای تلخی که در این فصل بر او گذشت حرف بزنی! ناخودآگاه دنبال بهانه‌ای می‌گردی تا او را به یاد روزهای خوب بیندازی. احساسی به تو می‌گوید به روزهای خوب برو روزهایی که زیاد هم دور نیست. فصل هشتم برای او سراسر لحظه‌های به یاد ماندنی بود اما از آن بهتر زمانی است که استقلال با دست‌های او به فینال جام حذفی فصل هفتم رسید
طالب‌لو: با استقلال متولد شدم، با استقلال هم می‌میرم

دوست نداری با وحید درباره روزهای تلخی که در این فصل بر او گذشت حرف بزنی! ناخودآگاه دنبال بهانه‌ای می‌گردی تا او را به یاد روزهای خوب بیندازی. احساسی به تو می‌گوید به روزهای خوب برو روزهایی که زیاد هم دور نیست. فصل هشتم برای او سراسر لحظه‌های به یاد ماندنی بود اما از آن بهتر زمانی است که استقلال با دست‌های او به فینال جام حذفی فصل هفتم رسید. اوایل سال 87، زمانی که امیر قلعه‌نویی تازه بر نیمکت استقلال تکیه زده بود وحید با وجود اینکه تیمش در رتبه نازل سیزدهم جا خوش کرده بود، در اوج قرار داشت. استقلال با دست‌های او به فینال جام حذفی رسید و سرانجام قهرمان شد. آن روزها روزنامه‌ها برایش تیتر می‌زدند: «دست‌هایش!» دست‌هایی که پنالتی‌ها را مهار می‌کرد تا استقلال راهی فینال شود و حداقل اندکی از غلظت سیاهی سیزدهمی در لیگ کاسته شود. از این بازه زمانی هم هرچه عقب می‌روی نمی‌توانی نقطه تاریکی در کارنامه‌اش پیدا کنی. وحید در همه روزهایی که در استقلال حضور داشت مرد اول قفس توری بود. سیدمهدی رحمتی به خوبی می‌داند از چه کسی حرف می‌زنیم! در آن فصل که او همراه با وحید در استقلال حضور داشت باز هم این جوان ترکه‌ای و لاغر اندام گوی سبقت را از رقیبش ربود تا مرد اول دروازه لقب بگیرد. رحمتی به خاطر درخشش طالب‌لو از استقلال رفت تا حکمرانی همتایش در استقلال ادامه داشته باشد. روزهای قبل‌تر از آن هم همگی تداوم و ایستادگی او در چارچوب دروازه استقلال را به رخ رقیبان می‌کشند. وحید نزدیک به 8 سال مرد اول دروازه استقلال بود اما ناگهان روی نیمکت غلتید و حاشیه‌نشین شد! فصل نهم برای وحید اگرچه بسیار امیدوارانه آغاز شد و استقلال تا هفته دهم تنها 3 بار دروازه‌اش باز شده بود -که یکی از این گل‌ها هم از نقطه پنالتی بود!- ناگهان روی دیگر خود را به دروازه‌بان استقلال نشان داد. چه اتفاقی افتاده است؟ او خسته به نظر می‌رسد گو اینکه این هفت هشت سال او را فرسوده کرده و می‌خواهد چند صباحی را استراحت کند.


اگر خودت بخواهی اولین سوال را مقابل وحید طالب‌لو قرار بدهی چه می‌پرسی؟
خب، اول می‌پرسم حالت چطور است آقا وحید! می‌توانید با «چه خبر» هم شروع کنید.
سوال خوبی است، خب، بفرمایید؟
(می‌خندد) حالم خوب است. خبری هم نیست. خبرها دست شما خبرنگاران است. ما از همه جا بی‌خبر هستیم.
بی‌خبری را راست گفتی اما خودت می‌توانی منبع خیلی خبرها باشی.
... کدام خبر، من و خبرسازی؟! حالا می‌بینی که من نیمکت‌نشین شدم و آرام آرام دارم فراموش می‌شوم. شما هم که فقط دنبال کسانی می‌روید که در اوج هستند. اصلاً چرا دوباره سراغ من آمدید؟
به خاطر همین که فکر می‌کنی داری تمام می‌شوی. همین حاشیه‌نشینی‌ها، همین نیمکت‌نشینی‌ها. چه اتفاقی افتاده آقا وحید؟
ببین من یک پیشنهاد دارم. بیا همین جا مصاحبه را تمام کنیم. بی‌خیال! (... و بعد دوباره می‌خندد)
اگر مایل باشی این کار را می‌کنیم اما اصرار من فقط برای یک گفت و گوی معمولی نیست. هواداران استقلال می‌خواهند بدانند چه بلایی سر وحید آمد که اینگونه شد. سوالی که ذهن ما را هم مشغول کرده است.
روزگار است دیگر! بالا و پایین زیادی دارد. یک روز در اوج هستی، یک روز اینطوری خاک می‌خوری! خب، باید سوخت و ساخت.
به نظر تو چرا وحید در لیگ نهم نیمکت‌نشین شد؟
چون روحیه‌اش به یکباره به هم ریخت. من 10 هفته در اوج بودم بعدش یک نوسان کوچک پیش آمد. فکر می‌کنم بیشتر روحی - روانی بود.
اما تو دروازه‌بان کم‌تجربه‌ای نبودی که بخواهی تسلیم این نوسان‌های کوچک شوی.
در آن مقطع از لحاظ روحی خیلی ضربه خوردم. بعد هم محمدی به قول خودمان کار را گرفت و من نیمکت‌نشین شدم. من فکر می‌کنم بخش اعظمی از این مشکلات قسمت بود.
به قضا و قدر اعتقاد داری؟
-خیلی زیاد. اما خود انسان هم تأثیرگذار است.
اگر اشتباه نکنم مشکل روحی روانی‌ات از آنجا شروع شد که گفتند وحید کم کاری می‌کند. یکسری حرف‌ها که به تو نمی‌چسبد. آن روزها را به خاطر داری؟
الان که دارم با شما حرف می‌زنم خیلی وجدانم راحت است. پیش خدای خودم احساس آرامش می‌کنم. نمی‌خواهم بگویم آن روزها عملکردم خوب بود اما تلاشم عالی بود.
یعنی می‌خواستی اما نمی‌توانستی؟
بله، همینطور است. هرچه داشتم خالصانه رو می‌کردم. بدون هیچ کم‌کاری یا خدای ناکرده از این شایعات. وحید می‌خواست اما نمی‌توانست چون همه توانش همان بود که شما می‌دیدید.
قبلاً می‌خواستی و می‌توانستی اما حالا می‌خواهی و نمی‌توانی. مشکل کجا است؟
شاید خوب تمرین نکردم. شاید خوب تمرکز نداشتم و شاید آن مسائلی که پیش آمد، آن حرف‌هایی که زده شد – همین که می‌گفتند وحید کم‌کاری می‌کند – روحیه من را تخریب کرد. جریانی می‌خواست من را آزار بدهد.
... و موفق شد!
نه، وحید هنوز زنده است و نفس می‌کشد. من خیلی کارهای نکرده دارم. بعضی وقت‌ها در خلوت با خودم حرف می‌زنم و می‌گویم باید دوباره اوج بگیری. نه، من اجازه نمی‌دهم اوضاع به همین منوال پیش برود. می‌آیم و با قدرت هم می‌آیم.
تو داری به یک مسیر تازه فکر می‌کنی. اشتباه نکنم آن پیشنهادی که از استیل‌آذین آمد. بروی آنجا و مثل رحمتی که از استقلال رفت دوباره اوج بگیری. این نوعی فرار است آقا وحید.
ببینید یکسری پیشنهادها شده. همین استیل‌آذین که می‌گویید درست است. با من تماس گرفتند و گفتند می‌خواهیمت اما من تا پایان فصل نمی‌خواهم به تیمی غیر از استقلال فکر کنم.
این چند هفته هم به سرعت برق و باد می‌گذرد. آن وقت می‌گویی خداحافظ استقلال و می‌روی؟ به همین راحتی!
من کی به شما گفتم می‌روم. گفتم می‌خواهم به پیشنهادها فکر کنم. بازیکن آزاد هستم و حق دارم به پیشنهادهایی که می‌رسد فکر کنم اما در فرصت مناسب و با آرامش خیال.
راست بگو؟!
(دوباره می‌خندد) می‌خواهی من چه چیزی را بگویم. باور کن الان نمی‌توانم قطعی حرف بزنم.
پس ماجرای آن sms هایی که هواداران برایت می‌فرستند یا آن نامه‌های الکترونیکی (email)ها چیست؟
مردم به من خیلی لطف دارند. هفته‌ها است روی نیمکت می‌نشینم اما مردم فراموشم نکردند. بله، درست است. sms می‌دهند و حالم را می‌پرسند. خیلی‌ها با نامه‌های الکترونیکی من را خجالت می‌دهند. نمی‌دانم واقعاً چطور باید پاسخ آنها را بدهم.
انگار یک راه بیشتر نداری! بمانی و جایی نروی.
باور کن همیشه به این فکر می‌کنم دار و ندارم از استقلال است. هرچه تا الان خدا به من داده صدقه سر دعاهای مردم است. من با استقلال متولد شدم و با استقلال هم می‌میرم. در سخت‌ترین روزها با سخت‌ترین مشکلات سوختم و ساختم. دوست دارم بروید از مدیران قبلی استقلال بپرسید من در همه سال‌هایی که با استقلال بودم چگونه رفتار کردم.
فکر می‌کنم تا حالا هیچ کس نشنیده تو با آنها به مشکل مالی بخوری.
تا حالا دیده‌اید من به خاطر پول اعتراض کرده باشم. دیر دادند، ندادند، کم دادند هیچی نگفتم. ماندم و کارم را کردم. خب، خدا هم تیم ملی را به من داد. به تیم ملی دعوت شدم که همه‌اش به خاطر استقلال بود.
این حس نمی‌تواند هیچ کس را وسوسه رفتن کند.
قلب من با استقلال پیوند خورده اما اجازه بدهید من هم آخر فصل درباره ماندن یا رفتن از استقلال تصمیم بگیرم. حق من است که خوب فکر کنم و بعد تصمیم بگیرم.
منتظر یکسری اتفاق‌ها هستی؟
معلوم نیست چه اتفاقی آخر فصل می‌افتد. معلوم نیست اساساً کادر فنی امسال باشد یا نباشد. حتی درباره دیگر مسوولان هم این موضوع وجود دارد. درباره خود ما هم همین طور است. از حالا نمی‌توان گفت کی می‌ماند کی می‌رود اما حس قلبی من به استقلال هیچ گاه تغییر نمی‌کند.
یکی از دوستانت می‌گفت وحید در استقلال می‌ماند.
من دوستان خوبی دارم که پیشکسوت این فوتبال هستند و به من مشاوره می‌دهند. قطعاً با کمک آنها تیم آینده را انتخاب می‌کنم. در آرامش و بدون اینکه احساساتی شوم.
سوال‌های ما هم همین جا تمام می‌شود تا فصل به پایان برسد. خودت سوال‌ها را شروع کردی، خودت هم تمامش کن!
(این بار دیگر نمی‌خندد!) بنویس وحید آسه می‌رود آسه می‌آید. با هیچ کس هم کاری ندارد، همه چیزش را مدیون استقلال است! از هواداران هم ممنونم فقط همین...

۶ اردیبهشت ۱۳۸۹ ۱۷:۵۲

فتو فرهادی - طرح بلایند - 1200-800   تبلیغات رادکام

اظهار نظر خوانندگان

  • خواهشمند است نظر خود را تا حد ممکن به زبان فارسی بنویسید .
  • نظرات توهین آمیز ، تکراری و غیر مرتبط منتشر نخواهد شد .
  • نظرات ارسالی بعد از تایید منتشر خواهد شد.
  • مسئولیت محتوای نظرات به عهده اظهار نظر کننده و قابل تعقیب می باشد . 

تعداد کاراکتر باقیمانده: 2000
نظر خود را وارد کنید